احکام الهی نقطه مقابل حق الناس نیستند| حق الله یا حق الناس؛ کدام مقدم است؟
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا باقرزاده عضو هیات علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در ویژه برنامه منبرهای مجازی خبرگزاری رسا، به تبیین موضوع مهم جایگاه ارزش های الهی در حقوق عمومی پرداخت.
او در این ویژه برنامه ضمن تبیین ابعاد مختلف حق الله و حق الناس بودن احکام عمومی از مغالطه ای سخن می گوید که برخی افراد با استناد به برخی گزاره های اسلامی داشته اند و البته این مغالطه را ناشی از خلط مباحث می داند.
از نگاه حجت الاسلام والمسلمین باقر زاده احکام الهی نقطه مقابل حق الناس نیست؛ او اعتقاد دارد که زمینه سازی و فراهم کردن بسترهای لازم برای رشد و تعالی اخلاقی و معنوی جامعه حق الناس است و اگر افرادی بخواهند این حق عمومی را نادیده بگیرد حاکمیت باید اعمال قانون کند و جلوی آنها را بگیرد.
آنچه در ادامه می خوانید بخش نخست سخنان این استاد حوزه و دانشگاه در ویژه برنامه منبرهای مجازی سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا با موضوع "جایگاه ارزش های الهی در حقوق عمومی" است.
جایگاه ارزش های الهی در حقوق عمومی
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از بحث هایی که نیاز است به آن اشاره شود و بحث روز هم هست، موضوع جایگاه ارزش های الهی در حقوق عمومی است. وقتی حاکمیت اسلامی شکل می گیرد این مباحث هم مطرح می شود، چون در حاکمیت الهی و نظام اسلامی ارزش های الهی حرف اول را می زند؛ اصل چهارم قانون اساسی، قائل به حاکمیت ارزش های الهی و اسلامی بر همه قوانین و مقرارت است.
من در این خصوص مقدمه ای را عرض می کنم؛ حقوق به حقوق عمومی و خصوص تقسیم می شود، هدف حقوق در کل تامین مصالح حداکثری است، حداکثر مصالح باید در سایه حقوق تامین شود، حقوق اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست؛ این مصالح نیز دو دسته هستند، برخی از مصالح، مصالح شخصی است و فردی، برخی نیز عمومی است؛ لذا ما دو حقوق عمومی و خصوصی داریم، حقوق خصوصی تامین کننده مصالح فردی افراد است و حقوق عمومی تامین کننده مصالح عمومی جامعه است که در ارتباط با حاکمیت است.
آن وقت اینجا یک سؤال مطرح می شود که جایگاه ارزش های الهی در حوزه عمومی کجاست؟ آیا حرف مردم مقدم است یا حرف خدا؟ در حوزه عمومی که حاکمیت را مردم انتخاب می کنند و برمی گزینند، ما در تشکیل نظام اسلامی به رای مردم مراجعه می کنیم و بنا براین است که مردم سرنوشت خودشان را تعیین کننده و اداره کشور به دست مردم باشد، حالا صحبت سر این است که در مواقعی که تزاحم بین حرف مردم و حرف خدا پیش می آید تکلیف چیست و کدام مقدم است؟
مغالطه برخی با گزاره های اسلامی
من دیدم برخی بحثی را مطرح کرده اند و از حق الله و حق الناس سخن به میان آورده اند و این که گفته اند از فقه به دست می آوریم که حق الناس مقدم بر حق الله است؛ بنابراین در حوزه عمومی حرف مردم بر حرف خدا مقدم است و در واقع خدا عقب نشینی کرده است! این از حرف های تعجب برانگیزی است که ناشی از یک مغالطه است.
مغالطه ای که هست این است که اینها بین حق الله و حکم الله و بین حق الناس و حکم الناس خلط کرده اند؛ حق الله و حق الناس همه حکم الله هستند، خدای متعال در احکام خودش و در قوانین خودش و در ارزش هایی که الهی هستند اینها را تقسیم کرده که برخی حق الناس و برخی حق الله اما در واقع همه حکم الله هستند و لذا اگر در یک جایی تعارض شد بین حکم خدا و حکم مردم قطعا حکم الله مقدم است نه حکم الناس.
ملاک تقدم حکم الله و حکم الناس کدام است
منتهی حکم خدا دو دسته است، حق الله و حق الناس سوال کلیدی که مطرح می شود ما اگر گیر کردیم بین دو مطالبه حکم خدا و حکم مردم، در اینجا ملاک مقدم داشتن و ملاک اجرایی کردن چیست، با کدامین ملاک یکی را بر دیگری ترجیج می دهیم؟
پاسخ این است که ملاک مصلحت بیشتر است، خدای متعال احکامش را بر اساس مصالحی که تامین می کنند، چون «الاحکام الشرعیه تابعه لمصالح الواقعیه» این احکام شرعی که مصالح واقعی را تامین می کند این ها درجه بندی دارند، برخی مصلحت بیشتری را برای بیشترین افراد تامین می کنند برخی مصلحت کمتری را تامین می کنند لذا آن که مصلحت بیشتری را تامین می کند او مقدم است چه حق الناس باشد و چه حق الله.
لذا مغالطه ای که برخی از گزاره های اسلامی کرده اند، درست نیست، اگر ما یک جایی داریم که خدای متعال می فرماید من این حق الناس را مقدم می کنم به خاطر این است که حکم الله است و حکم اللهی است که بیشترین مصلحت را تامین می کند. و چون در حقوق عمومی احکام حقوق عمومی خدای متعال مصلحت بیشتری را برای بیشترین افراد تامین می کند لذا اگر با مصلحت افراد تزاحم پیدا کرد اینجا در واقع او مقدم می شود؛ نه به خاطر این که حق الناس و حکم الناس است؛ نه؛ بلکه به خاطر این که مصلحت بیشتری را تامین می کند.
آیا حاکمیت مسؤول بهشتی و جهنمی شدن افراد جامعه است؟
به عنوان مثال ما قانون حجاب را داریم؛ یک قانون ممکن است بگوید من نمی خواهم حجاب را رعایت کنم و نمی خواهم به بهشت بروم؛ پاسخ این است که بهشت رفتن و نرفتن شما یک بحث شخصی است، دغدغه نظام این است که با بدحجابی شما افراد بیشتری روانه جهنم می شوند و زمینه برای جهنمی شدن افراد بیشتری فراهم می شود؛ لذا برای این نظام اسلامی مداخله می کند و در اینجا ارزش های اسلامی از این جهت مقدم است که منفعت بیشتری را برای مردم تامین می کند و در واقع حق الناس بیشتری را تامین و تضمین می کند.
لذا در واقع احکام الهی در نقطه مقابل حق الناس نیستند، بلکه خود احکام الهی در حوزه حقوق عمومی حق الناس هستند و این که فضای معنوی جامعه فضای مساعدی برای رشد فضائل اخلاقی باشد این حق الناس است؛ این حق مردمی است که با اکثریت به نظام اسلامی رای می دهند.
حالا اگر فرد و یا افرادی خواسته باشند این نفع و منفعت را نادیده بگیرند آنها باید کوتاه بیایند و الا حاکمیت می آید اعمال قدرت می کند و جلوی آنها را می گیرد.
از این دست محتواها بیشتر کار کنید برای جامه لازم است
در اصل پذیرش دین اکراه و اجباری وجود ندارد
اما وقتی دین را پذیرفتی باید به الزامات و بایدها و نبایدهای آن هم تن دهی